امروزه با مفهوم هوش هیجانی بسیار آشنا گشته ایم و مقالات متعددی در این راستا صورت پذیرفته است. در این مقاله قصد آن را داریم تا از منظری دیگر به این مفهوم بپردازیم. تا کنون اندیشیده اید که هوش هیجانی چگونه موجب گرایش به سمت مواد مخدر می شود؟ منشاء این رابطه چه چیزی می تواند باشد و این امر چگونه تبیین گشته است؟پاسخ به پرسش های بالارا در مقاله ی زیر دنبال کنید.
تعاملات اجتماعی علائم هیجانی و غیر کلامی فراوانی وجود دارد و افرادی که بتوانند بهتر این علائم را شناسایی کنند پاسخ بهتری نیز می توانند به آن بدهند. این گونه افراد بهتر می توانند برانگیختگی های کم یا زیاد هیجانی را کنترل کنند و هیجان های متناسب با موقعیت های اجتماعی را نشان دهند. این توانایی را هوش هیجانی می نامند. هوش هیجانی به عنوان یک مفهوم جدید در روان شناسی، حاصل در هم تنیدگی دو ذهن هیجانی و عقلانی است.
در واقع هوش هیجانی رابطه ی متقابل عقل و احساس است و از آن جا که انسان ها به طور غالب، نه عقلانی هستند و نه احساسی، بلکه تلفیقی از هر دو می باشند، لذا قابلیت فرد برای انطباق با محیط اطراف و کنار آمدن با مشکلات زندگی به کارکرد ترکیبی قابلیت های عاطفی و عقلانی بستگی دارد. به بیانی دیگرهوش هیجانی شامل توانایی در ارزیابی و ابراز هیجانات خود و دیگران، تنظیم هیجانات خود و بهره برداری از هیجان که به معنی استفاده از اطلاعات هیجانی در تفکر، عمل و مسئله گشایی می باشد.
شواهد بسیاری ثابت می کنند افرادی که مهارت هیجانی دارند، یعنی کسانی که احساسات خود را به خوبی می شناسند و هدایت می کنند و احساسات دیگران را نیز درک و به طرز اثربخشی با آن برخورد می کنند، در هر حیطه ای از زندگی ممتازند، خواه در روابط عاطفی و صمیمانه باشد و خواه در فهم قواعد ناگفته ای که در خط مشی سازمانی، به پیشرفت می انجامند.افرادی که مهارت های عاطفی شان به خوبی رشد یافته، در زندگی خویش نیز خرسند و کارآمدند و عادات فکری را در اختیار دارند که موجب می گردد آن ها افرادی مولد و کارآمد باشند؛
افرادی که نمی توانند بر زندگی عاطفی خود تسلط داشته باشند، درگیر کشمکش های درونی ای هستند که از توانایی آنان برای انجام کار متمرکز و تفکر روشن می کاهد. به بیانی دیگر هوش هیجانی را توانایی درک، توصیف، دریافت و کنترل هیجان ها نیز می توان دانست. هر شخصی با برخورداری از میزانی از هوش هیجانی در مواجهه با وقایع مثبت یا منفی زندگی به موضع گیری پرداخته و به سازش با آن ها می پردازد. انسان با برخورداری از هوش هیجانی به زندگی خود نظم و ثبات می بخشد، به طوری که اصولا با هوش هیجانی بالا، شخص وقایع منفی کمتری را در زندگی تجربه می کند.
هم چنین هوش هیجانی ظرفیت انسان را در شناخت احساسات خود و دیگران تعیین و کمک می کند تا در خود ایجاد انگیزش کرده و هیجانات خود را کنترل و روابط خود با دیگران را بر این اساس پی ریزی کند.هوش هیجانی مهارتی است که دارنده ی آن می تواند از طریق خودآگاهی، روحیات خود را کنترل و از طریق خود مدیریتی آن رابهبود بخشد. از طریق همدلی، تاثیر آن ها را درک و از طریق مدیریت روابط، به شیوه ای رفتار کند که روحیه ی خود و دیگران را بالا برد.
رویکرد های نظری هوش هیجانی:
باید به یاد داشت که پدیدآیی مفهوم هوش هیجانی در اواخر قرن بیستم میلادی، ریشه در نظریه های هوش دارد. ثورندایک روان شناس معروف و استاد دانشگاه کلمبیا در تعمیم نظریه ی هوشبهر نقش اساسی را داشت. او اولین کسی بود که مهارت های هوش هیجانی را نامگذاری کرد و اصطلاحی که او به کار برد هوش اجتماعی بود. وی در مقاله ای اظهار داشت که هوش اجتماعی توانایی درک دیگران و عمل عاقلانه در ارتباطات انسانی است که به خودی خود جنبه ای از هوشبهر را تشکیل می دهد.
گاردنر روانشناس بزرگ دیگری در حیطه ی هوش، نظریه ی چندگانه هوش را ایجاد کرد. گاردنر تحت تاثیر نقش های مختلف افراد در فرهنگ های مختلف قرار گرفت بنابراین وی معتقد بود که این هوش چندگانه است که انسان را قادر می سازد نقش های مختلفی را به عنوان فیزیکدان، کشاورز، کشیش یا رقاص بپذیرد. وی معتقد است که ما تنها هوش شناختی نداریم و داشتن هوش شناختی برای موفقیت در زندگی کافی نیست. بنابراین طیف گسترده ای از هوش وجود دارد که هفت نوع اصلی دارد. وی هوش را مشتمل بر ابعاد گوناگون زبانی،موسیقیایی، منطقی، ریاضی، میان فردی و درون فردی می داند و وجوه شناختی مختلف را با عناصری از هوش غیرشناختی ترکیب کرده است. بعد غیرشناختی مورد نظر گاردنر مشتمل بر دو مولفه کلی استعدادهای درون فردی و مهارت های میان فردی است. هوش درون فردی مبین آگاهی فرد از هیجانات و احساسات خویش، ابراز باورها و احساسات شخصی و احترام بر خویشتن، تشخیص استعدادهای ذاتی، استقلال عمل در انجام کارهای مورد نظر و در مجموع میزان کنترل شخص بر هیجانات و احساسات خود هدایتی است. هوش میان فردی به توانایی درک و فهم دیگران و عوامل برانگیزاننده انسان و چگونگی فعالیت آن ها ارتباط دارد.
پنج حیطه ی اصلی هوش هیجانی:
شناخت عواطف شخصی:
خودآگاهی -تشخیص هر احساس به همان صورتی که بروز می کند-، سنگ بنای هوش هیجانی است. توانایی نظارت بر احساسات در هر لحظه برای به دست آوردن بینش روان شناختی و درک خویشتن نقشی تعیین کننده دارد. ناتوانی در تشخیص احساسات، مارا به سردرگمی دچار می کند. افرادی که نسبت به احساسات خود اطمینان بیشتری دارند، بهتر می توانند زندگی خویش را هدایت کنند. این افراد درباره ی احساسات واقعی خود در زمینه ی اتخاذ تصمیمات شخصی از انتخاب همسر آینده گرفته تا شغلی که برمی گزینند، احساس اطمینان بیشتری دارند.
به کار بردن درست هیجان ها:
قدرت تنظیم احساسات خود، توانایی است که بر حس خودآگاهی متکی می باشد. افرادی که به لحاظ این توانایی ضعیفند، دائما با احساس نومیدی و افسردگی دست به گریبانند، در حالی که افرادی که در آن مهارت زیادی دارند با سرعت بسیار بیشتری می توانند ناملایمات زندگی را پشت سر بگذارند.
برانگیختن خود:
برای عطف توجه، برانگیختن شخصی، تسلط بر نفس خود و برای خلاق بودن لازم است سکان رهبری هیجان ها در دست گرفته شود. خویشتن داری عاطفی-به تاخیر انداختن کامروا سازی و فرونشاندن امیال-زیر بنای تحقق هر پیشرفتی است.
شناخت عواطف دیگران:
همدلی، توانایی دیگری است که بر خودآگاهی متکی است و اساس ” مهارت مردم” است. افرادی که از همدلی بیشتری برخوردارند، به علائم اجتماعی ظریفی که نشان دهنده ی نیازها یا خواسته های دیگران است توجه بیشتری نشان می دهند.
حفظ ارتباطات:
بخش عمده ای از هنر برقراری ارتباطات، مهارت کنترل عواطف در دیگران است. افرادی که در این مهارت ها توانایی زیادی دارند، در هر آنچه که به کنش متقابل آرام با دیگران باز می گردد به خوبی عمل می کنند.
ابعاد هوش هیجانی
ادراک هیجانات:
که شامل توانایی ثبت، توجه و رمزگشایی پیام های هیجانی می باشد. این ادراک در بافت های متفاوت، مانند بیانات چهره ای، تن صدا و کارهای هنری بیان می شود. افرادی که این مهارت را دارند، محیط خودشان را بهتر شکل می دهند و تطابق بهتری دارند.
تسهیل تفکر توسط هیجانات یا توانایی درون سازی تجربه های هیجانی در شناخت:
این الگو به توانایی ارزیابی و تولید احساساتی که تفکر را تسهیل می کند، اشاره دارد.هیجانات می توانند وارد سیستم های شناختی شوند مانند تفکرات معین درباره احساسات ویژه، مثل “من خوشحال هستم”. همین طور، شناخت با موقعیت های هیجانی تغییر می کند مانند وقتی که یک شخص خوشحال فکر می کند که “امروز همه چیز مطابق میل من است”. بنابراین هیجان ها می توانند به وسیله دادن اطلاعات درباره موقعیت خلقی ما، تفکر را تسهیل کنند. این بعد به توانایی برقراری ارتباط میان هیجان ها و به کاربستن آن ها برای پرورش تفکر و درک هیجان های پیچیده در موقعیت های اجتماعی می پردازد.
فهم معناهای هیجانی: یعنی توانایی فهم مفاهیم ضمنی از هیجان ها. افراد دارای فهم هیجانی خوب رشد یافته، می توانند بفهمند که چگونه یک هیجان به دیگری منجر می شود. چگونه هیجان ها در زمان تغییر می کنند و چگونه آن ها می توانند بر روی روابط تاثیر بگذارند.
مدیریت هیجانی: یعنی توانایی تنظیم هیجان ها، گشودگی در برابر تجربه های هیجانی، انتخاب و کنترل روش هایی که هیجان ها بیان می شوند.
تفاوت هوش عمومی(IQ) با هوش هیجانی(EQ):
نتایج مطالعات نشان می دهد که در بهترین شرایط همبستگی کمی بین هوش عمومی و برخی ابعاد هوش هیجانی وجود دارد، به طوری که می توان ادعا کرد آن ها عمدتا ماهیت مستقل دارند. وقتی افراد دارای هوش عمومی بالا، در زندگی تقلا می کنند و افراد دارای هوش متوسط به طور شگفت آوری پیشرفت می کنند، شاید بتوان آن را به هوش هیجانی بالا نسبت داد. نظریه پردازان هوش هیجانی معتقدندکه IQبه ما می گوید که قادر به انجام چه کاری هستیم، در حالی که هوش هیجانی به ما می گوید که چگونه از IQدر جهت موفقیت در زندگی استفاده کنیم.
ویژگی افراد با هوش هیجانی بالا یا پایین:
افرادی که هوش هیجانی بالایی دارند، احساس خود را به طور مستقیم بیان می کنند، از ابراز احساسات خود نمی ترسند، احساسات خودرا به صورت منطقی بیان می کنند، کاری که در نظر دارند انجام می دهند، وابسته به دیگران نیستند، انتظار موفقیت دارند، به احساسات دیگران احترام می گذارند و از روی ترس و نگرانی اقدام به انجام کاری نمی کنند، از جمله ویژگی های دیگر این افراد می توان به ابتکار، تمرکز، استقلال،توانایی برقراری ارتباط و جدایی اشاره کرد.
در مقابل، افرادی که هوش هیجانی پایین دارند، مسئولیت احساسات خود را بر عهده نمی گیرند. افراد را ملامت می کنند و به آن ها دستور می دهند، افراد دیگر را بی اعتبار می کنند و در مورد آن ها قضاوت می کنند، دیگران را موعظه می کنند، در مورد احساساتشان دروغ می گویند )احساساتشان را کوچک نمایی یا بزرگ نمایی می کنند(، احساسات خود را به صورت غیر کلامی بیان می کنند، همدلی و محبت ندارند، احساسات دیگران را در نظر نمی گیرند، حالت تدافعی دارند، هنگامی که از آنها انتظار می رود به فرد مقابل حمله می کنند، متعصبانه به نظرات خود اصرار می کنند و به ناراحتی هایی نظیر ترس، انزجار، احساس گناه، پوچی، تلخی، یأس، ناپایداری،ناامیدی، خشم و رنج گرفتارند.
هوش هیجانی و مصرف مواد:
نتایج پژوهشات اخیر نشان می دهد که هوش هیجانی با سلامت روان در ارتباط است. از این رو افرادی که دارای هوش هیجانی بالا هستند، توانایی بهتری برای مقابله با استرس دارند. از سوی دیگر افراد دارای هوش هیجانی پایین، پیوسته احساس پوچی و فروپاشی نموده و واکنش های عاطفی نامناسب نشان می دهند. بنابراین هوش هیجانی پایین می تواند از عوامل خطرساز در ابتلا به بیماری های روانی و ایجاد مشکلات در سازگاری افراد با محیط و مشکلات رفتاری اعم از سوء مصرف مواد به شمار آید.
نتایج پژوهشات اخیر نشان می دهد که بین گرایش به مصرف مواد و هوش هیجانی رابطه ی منفی معناداری وجود دارد. به این صورت که هر چه میزان هوش هیجانی در افراد بالاتر باشد گرایش به مصرف مواد مخدر در آنها کمتر است. این امر نشانگر این است که هوش هیجانی نقش مهمی در پیشگیری از مصرف مواد ایفا می کند و به این صورت تبیین می شود که افرادی که هوش هیجانی بالایی دارند به دلیل آگاهی از هیجانات خود، خودمدیریتی و مدیریت روابط و موقعیت های پرخطر، در عمل کمتر به مصرف مواد سوق پیدا می کنند.
این افراد در مواجه با وقایع استرس زا از توان مقابله ی موثرتری برخوردار هستند، زیرا هیجانات خود را دقیق تر درک و ارزیابی می کنند، می دانند که چه موقع و به چه نحو احساساتشان را بروز دهند و می توانند حالات خلقی خود را تنظیم کنند. از این رو افرادی که هوش هیجانی پایین تری دارند تحت فشار روانی برای مدیریت روحیه و خلق خود ممکن است به رفتارهای پرخطر مانند سوء مصرف مواد روی بیاورند.
همچنین در اغلب مصرف کنندگان مواد این عدم آگاهی از هیجانات بسیار دیده می شود. اغلب این افراد در تشخیص هیجانات در خود و یا اطرافیانشان دچار مشکل هستند و از این رو نمی توانند رفتار متناسب با آن را نشان دهند. علاوه بر این آنها در هنگام مواجهه با مشکلات توانایی تنظیم و مدیریت هیجان کمتری دارند و این باعث مصرف مجدد مواد در هنگام مشکلات در آنها می شود.
با توجه به مطالب فوق و نحوه ی تاثیر گذاری هوش هیجانی در روی آوردن به مصرف مواد لازم است که این توانایی در افراد مصرف کننده تقویت و بهبود بخشیده شود و یکی از راه های این امر روان درمانی می باشد. از این رو مرکز پیروان همت با کمک گرفتن از درمانگرانی ماهر در این راستا، آماده ی یاری رساندن به مصرف کنندگانی که در زمینه ی هیجانی مشکلاتی دارند، می باشد.
نویسنده: زهراسادات حسینی
منابع:
جبرائیلی، هاشم و حبیبی، مجتبی؛ ۱۳۹۵. نقش تعدیل کننده ی هوش هیجانی در رابطه با اثر آمادگی برای اعتیاد بر مصرف مواد.
خرم آبادی، یدالله. عرفانی، نصرالله و اکبری، شهناز؛ ۱۳۹۷. بررسی رابطه ی سبک های دلبستگی، هوش هیجانی و ویژگی های شخصیت در زنان تن فروش.
دیدگاهتان را بنویسید